درس یازدهم : نواسخ (افعال ناقصه)

نواسخ درلغت ، مفرد "ناسخ" به معنـﯽ باطل كننده ﯼ حكم سابق است . يعنـﯽ به نوعـﯽ از احكام جمله هاﯼ فعليه تبعيت نمـﯽ كنند . مـﯽ توان گفت جمله هايـﯽ كه با نواسخ آغاز مـﯽ گردند ، نه اسميه ﯼ اسميه اند و نه فعليه ﯼ فعليه .

در اصطلاح به مواردﯼ چون افعال ناقصه ، حروف مشبهه بالفعل و .. گفته مـﯽ شود . (دو درس نهم و دهم)



افعال ناقصه : يكـﯽ از دلايل ناقصه بودن آن ها اين است كه با ديگر افعال فرق دارند : نيازﯼ به فاعل ندارند ، داراﯼ اسم و خبرند ، گاهـﯽ به تمام زمان ها صرف نمـﯽ شوند (مانند لـَيْسَ) و ..

محل : برسر جمله هاﯼ اسميه

عمل : رافع اسم ، ناصب خبر

كان (بود) : صرف در تمام زمان ها و صيغه ها

كانَ (ماضـﯽ) ، يَكونُ (مضارع) ، كـُنْ (امر)

لـَيْسَ (نيست) : فقط به همين صورت صرف مـﯽ شود .


افعال ناقصه صارَ (شد، گشت، گرديد) : صرف در تمام زمان ها و صيغه ها

صارَ(ماضـﯽ) ، يَصيرُ(مضارع) ، صِرْ(امر)

أصْبَحَ (شد، گشت، گرديد) : صرف در تمام زمان ها و صيغه ها

أصْبَحَ (ماضـﯽ) ، يُصْبـِحُ(مضارع) ، أصْبـِحْ (امر)

مادامَ (تا زمانـﯽ كه) : فقط به همين صورت صرف مـﯽ شود .

** با اضافه شدن افعال ناقصه به جمله هاﯼ اسميه ، به مبتدا اسم افعال ناقصه و به خبر، خبرافعال ناقصه مـﯽ گوييم .


** با اضافه شدن اين افعال برسرجمله هاﯼ اسميه ، به اسميه بودن آن ها لطمه اﯼ وارد نمـﯽ شود و ( وعلـﯽ رغم زعم بعضـﯽ افراد!) هم چنان اسميه باقـﯽ مـﯽ ماند .

** چون اين افعال برسرجمله هاﯼ اسميه وارد مـﯽ شوند ، تمام ويژگـﯽ هايـﯽ كه پيش تربراﯼ اين جمله ها برشمرديم (مانند جابه جا شدن مبتدا و خبر) در آن ها نيز وجود دارند . مانند : كان علـَﯽ المِنضَدَة ِ كتابٌ . (كان : از افعال ناقصه ، علـَﯽ المِنضَدَة ِ : جار و مجرور به اعراب ظاهرﯼ و اصلـﯽ و شبه جمله خبر مقدم كان و محلاً منصوب ، كتاب : اسم مؤخركان و مرفوع به اعراب ظاهرﯼ و اصلـﯽ )

** خبراين جمله ها نيزبه هرسه صورت امكان پذيراست :

الف- مفرد : كانَ الله ُ عالماً . عالماً : خبرمفرد كان و منصوب به اعراب ظاهرﯼ و اصلـﯽ

ب- جمله : كان التلميذ ُ يَكتبُ دَرسَهُ . جمله ﯼ "يكتب درسَه" : جمله ﯼ فعليه ، خبركان و محلاً منصوب

ج- شبه جمله : كانَ بيَدي كتابٌ . (دردستم كتابـﯽ بود.) كان : ازافعال ناقصه ، بيَد : جارومجرور تقديراً و شبه جمله خبرمقدم كان و محلا ًمنصوب ، ي : مضاف إليه و محلا ً مجرور، كتابٌ : اسم مؤخركان ومرفوع به اعراب ظاهرﯼ و اصلـﯽ .

كانتْ أمامَ المَدرسةِ شَجَرة ٌ . كانت : از افعال ناقصه ، أمامَ : ظرف مكان و منصوب به اعراب ظاهرﯼ و اصلـﯽ و شبه جمله خبر مقدم كانَتْ و محلا ً منصوب(چون شبه جمله است.) ، المدرسة : مضاف إليه و مجروربه اعراب ظاهرﯼ و اصلـﯽ ، شجرة : اسم مؤخركانت ومرفوع به اعراب ظاهرﯼ و اصلـﯽ


** همان طور كه افعال معمولـﯽ (غيرناقصه) در جنس با فاعل خود مطابقت دارند ، افعال ناقصه نيز درجنس با اسم خود هماهنگند . مانند : صارَ الطالبُ نَشيطا ً.(دانش آموز، فعال شد.) صارَت الطالبة ُ نَشيطة ً.



** اسم افعال ناقصه از نظر انواع مانند فاعل است :

الف- اسم ظاهر: كانَت التلميذة ُعالمة ً. التلميذة : اسم كانت و مرفوع به اعراب ظاهرﯼ و اصلـﯽ (اسم ظاهر)

ب- ضمير بارز: كـُنْت َ عالما ً. كنتَ : از افعال ناقصه و اسم آن ضمير بارز تَ

ج- ضمير مستتر : عليّ ٌ كانَ مُؤدّبا ً .(علـﯽ مؤدّب بود .) كان : از افعال ناقصه و اسم آن ضميرمستتر هُوَ

 

افعال ناقصه

اين سيزده فعل، مثل حروف مُشَبَّهة بالفعل بر مبتدا و خبر داخل مي شوند؛ مبتدا را به عنوان اسم مرفوع، و خبر را به عنوان خبر منصوب، مي نمايند.

اين افعال را «ناقصه» ناميدند؛ به دليل آن كه مثل فعلهاي ديگر با فاعل، كامل نمي شوند، بلكه تا هنگامي كه خبر نيامده، معنايِ آنها ناقص و ناتمام است. مثلاً: هرگاه (1) « جاءَ اَمْرُنا » گفته شود معنا تمام است، ولي هرگاه (2) « كانَ سَعْيُكُمْ » گفته شود، ناقص است و با ذكر خبر (مَشْكُورَاً) جمله تمام مي شود: « كانَ سَعْيُكُمْ مَشْكُوراً ». بعضي از نحويان علاوه بر فعلهاي مذكور پنج فعل «آضَ، عادَ، غدي، وَقَعَ وراح» را جزء اَفْعالِ ناقصه شمرده اند كه به معناي صارَ مي باشند.

براي هر يك از فعلهايِ ناقص معنايي است كه به ترتيب بيان مي شود:

كَانَ

در صورتي كه «كان» ناقصه باشد به معنايِ انجام وقوعِ خبر به وسيله اسم در زمان گذشته است؛ مثل: (3) « كان زيدٌ قائماً »؛ يعني، قيام از زيد در زمان قبل حاصل شده و مانند: (4) « وَ كانَ اَبُوهُما صالِحاً ».

براي كانَ غير از معنايِ مذكور، معانيِ ديگري است كه به ترتيب ذكر مي شود:

1- تامّه: به معناي «وَقَعَ» مي آيد و محتاج به خبر نيست؛ مانند: (5) « وَ إِذا قَضي اَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ ».

2- به معناي صار؛ يعني، (6) « اِنْتَقَلَ وَ انْصَرَفَ»؛ مانند: (7) « إِلا اِبْلِيْسَ اِسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِيْنَ ».

3- به معنايِ مستقبل؛ مانند: (8) « وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيراً ».

4- به معناي زمان حال؛ مانند: (9) « كُنْتُمْ خَيْرَ أَمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّاسِ ».

5- به معنايِ دوام و استمرار؛ مانند: (10) « وَ كانَ اللهُ غَفُوراً رَحيِماً ».

صار

به معناي انتقال از حالي به حالي ديگر است؛ مثل: (11) « صارَ الْبِشْرُ أَميراً » و: « وَ صارَتِ الأَجْسادُ شَحِبَةً ».

صار گاهي تامّه است و به معناي « ذَهَبَ و اِنْتَهي » مي آيد؛ مانند: (12) « إِلَي اللهِ تَصيرُ الاُمُورُ ».

أَصْبَحَ، أَضْحي و أَمْسي

براي هر يك از افعال سه معناست:

1- ناقصه؛ يعني، ثبوتِ خبر براي اسم در وقتِ صبح، ظهر و شب؛ مثل: « أصْبَحَ زيدٌ غَنِيّاً »؛ يعني، ثروت و غِنا با زيد بود در وقت صبح و همچنين « أضْحي و أمْسي ».

2- به معنايِ «صارَ»؛ مثل: « أَصْبَحَ زَيدٌ عالِماً »؛ يعني، زيد عالم و دانشمند شد و مانند: (13) « قُلْ أرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوراً ».

اين آيه احتمال دارد به معناي اول نيز باشد.

3- دخول در اوقاتِ صُبْح، ظُهر و شب. به اين معني، تامّه است؛ مثل: « أَصْبَحَ زَيْدٌ »؛ يعني، زيد داخل در وقت صبح شد. و: (14) « فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خائفاً يَتَرَقَّبُ » و : (15) « فَسُبْحانَ اللهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ ».

ظَلَّ و باتَ

«ظلَّ» به معنايِ ثبوت و استمرارِ خبر براي اسم است در روز و «باتَ» به معناي استمرار خبر براي اسم است در شب؛ مثل: (16) « ظلَّ زيدٌ عابداً »؛ (17) « باتَ زيدٌ مُصَلَّياً »؛ (18) « أوْ أبيتُ مِبْطاناً ».

گاهي «ظَلَّ و باتَ» به معناي «صارَ» مي آيد و در اين صورت مخصوصِ زمانِ خاص و معيّني نيست؛ مانند: (19) « وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنْثي ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً ».

مازالَ، مابَرَحَ، مَا انْفَكَّ و ما فَتَيءَ

فعلهاي «زال، بَرَحَ، انفكَّ و فتيءَ) معناي نفي دارند و بايد با «ما» يا «لا»ي نافيه بيايند تا به وسيله نفي در نفي، معناي اثبات داشته باشند و دلالت بر ثبوتِ خبر برايِ اسم نمايند، پس معناي « مازالَ زَيدٌ اَميراً » اين است كه امير بودن براي زيد ثابت و دايم است البتّه تا هنگامي كه زيد اميري را بپذيرد. و نيز مانند: (20) « فَلَنْ اَبْرَحَ الأَرْضَ حَتّي يَأْذَنَ لِي أَبِيَ ». و : (21) « مازالَ الزُّبَيْرُ رَجُلاً مِنّا ». در اين چهار فعل ممكن است حرفِ نفي در تقدير باشد؛ مانند: (22) « قالُوا تأللهِ تَفْتَؤُ تَذْكُرُ يُوسُفَ »؛ يعني، «لاتَفْتَؤُ».

مادامَ

به معناي آن است كه در مدّت ثبوتِ خبر براي اسم، حكمي نسبت به چيزي يا شخصي بر قرار است؛ مثل: « حَصِّلْ العِلَمَ مادامَ زيدٌ اميراً »؛ يعني، تحصيلِ علم براي مخاطب تا هنگام اميري زيد، ثابت است. پس «مادامَ» حتماً بايد با اسم و خبرش بعد از فعل قرار بگيرد؛ زيرا ظرفِ زمان است و ظرف زمان بدون اتّكا به كلام ماقبل، معني نمي دهد و نيز مانند: (23) « وَ أَوْصانِي بِالصَّلوةِ وَ الزَّكوةِ مادُمْتُ حَيّاً ».

لَيْسَ

به معناي سلبِ مضمون خبر از اسم در زمانِ حال است و امكان دارد به كمك قراين، نفي و سلب را در زمان ماضي يا مضارع بفهماند. به ترتيب؛ مانند: (24) « وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالأُنْثي » و (25) « اَلا يَوْمَ يَأتِيْهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفَاً عَنْهُمْ ». اسمِ لَيْسَ، «العذاب» است و منظور، زمان آينده و روز قيامت است.

دو تذكّر

1- در تمام افعال ناقصه، تقديم خبر بر اسم جايز است، مثل: « كانَ قائِماً زيدٌ »؛ (26) « لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ » (27) « وَ لَيْس عَلَي الأَعْمي حَرَجٌ ».

2- گاهي خبرهايِ افعال ناقصه بر خود افعال مقدّم مي شود و در اين مورد افعال ناقصه به سه قسمت تقسيم مي شوند:

الف: گروهي كه جايز است: « كانَ، صارَ، اَصْبَحَ، اَمْسي، اَضْحي، ظَلَّ وَ باتَ ».

ب: گروهي كه جايز نيست: « مازالَ، مابَرَحَ، مَاانْفَكَّ، مافَتَيءَ و مادامَ ».

ج: درباره «ليس» اختلاف است؛ بعضي گفته اند: تقديم خبر بر آن جايز است و بعضي گفته اند: جايز نيست.