الدرس الحادﻯ عشر

قانونُ النّجاح فـﻰ الحياة

إنّ من شُروط النّجاحِ فـﻰ الحياةِ الجِدَّ و الْمُثابَرةَ، و الجدُّ فـﻰ كثيرٍ من الأحيان يُعَوِّضُ ما عند الأفرادِ من قِلَّةِ الكِفاءة.

درس يازدهم

 قانون موفقيت در زندگي

بدون ترديد از شرايط موفقيت در زندگي تلاش و پايداري است، و كوشش كردن در بسياري از اوقات كم استعداديِ افراد را جبران مي كند

فنحن نَري فـﻰ طَلَبَةِ الصفِّ الواحِدِ مُتَوسِّطى الكفاءَةِ، تَفَوَّقوا علي الأذْكياء جدّاً و النُبَهاءِ جدّاً. لِأنَّ الأوّلينَ جَدّوا و الآخَرين كَسِلوا، و هكذا الشأنُ فـﻰ عالَم الصناعةِ و التجارةِ و كلّ شؤون الحياة.

إنّ الغرض الّذى يُريدُ الإنسانُ تحقيقَه، كأنْ يكون عالماً ناجحاً أو طبيباً ناجحاً أو تاجراً ناجحاً،يَحْتاجُ إلى زَمَنٍ طويلٍ لِتَحقيقهِ وصْبرٍوثباتٍ وجدٍّ ومُثابَرَةٍ لِلْوُصولِ إليه

ما در دانش آموزان يك كلاس مي بينيم آنهايي كه داراي استعداد متوسط هستند، بر تيزهوشان و زيركان برتري مي يابند.

زيرا گروه اوّل تلاش كردند و گروه ديگر تنبلي كردند، و در دنياي صنعت و تجارت و تمام كارهاي زندگي نيز اين چنين است .

هدفي كه انسان مي خواهد آن را محقّق كند مانند اينكه دانشمندي موفق يا پزشكي موفق يا بازرگاني موفق شود براي محقّق شدنِ آن به زماني طولاني و صبر و استواري و تلاش و پايداري احتياج دارد

و طريقُ تحقيقِ الغَرَضِ ليس طريقاً مُعَبَّداً بَلْ هو مَمْلوءٌ بالأشواك. و الناسُ فـيه أنواعٌ، منهم من يَتْعَبُ من أوّل الطريق و يَعْدِلُ عن السَّيرِفـيه.

و منهم من يَسيرُ إلى ثُلثِه أو مُنْتَصِفِه، و قليلٌ هُمُ الّذين يَصبرون علي الأذَي حتّي يَصِلوا إلى آخِره، و هؤلاء هم الناجحونَ.

و راه محقّق شدن هدف، راه صاف و همواري نيست بلكه پُر از خارهاست . و مردم در آن راه چند گونه اند، گروهي در آغازِ راه خسته مي شوند و از رفتن در آن راه منصرف مي شوند.

و گروهي تا يك سوم يا نصف آن راه را مي روند، و گروه اندكي در مقابل اذيّت و آزار صبر پيشه مي كنند تا اينكه به پايان آن مي رسند و اينان فقط موفق اند.

و مِمّا يُساعدُ علي الجدِّ و الْمُثابَرَةِ، اَلطُّموحُ و الرَّغبةُ فـﻰ أن يكونَ الإنسانُ خَيْراً مِمّا هو. و الحياةُ بلاطُموحٍ حياةٌ جافَّةٌ باردةٌ.

و من حُسْنِ الحظِّ فـﻰ هذه الدنيا أنّ الْمُجِدَّ الْمُثابِرَ يَحْمِل لَذَّتَه و لَو كانت نتيجتَهُ الفَشَلَ.

و از جمله چيزهايي كه به تلاش و پايداري كمك مي كند، بلند پروازي و ميل و رغبت است كه انسان بهتر از آنچه كه هست بشود . و زندگي بدون بلند پروازي ، زندگي خشك و سردي است .

خوشبختانه در اين دنيا فرد تلاشگر پايدار لذّت كارش را با خود به همراه دارد هر چند كه نتيجه اش شكست باشد

فالراغبُ فـﻰ العملِ لِبُلوغِ غايَتِه يَتَلَذَّذُ أثناءَ عملِه لَذَّةً كبيرةً و تُنسيه لَذَّتُه جَهْدَه و مَشَقَّتَه،حتّي لايحبَّ أن يَسْتعيضَ عَنها ما يَجِدُه الخامِلُ من لَذَّةِ الراحةِوالدَّعَةِو السّكونِ

فالجِدُّ لذيذٌ فـﻰ مُقَدَّمَتِه، لذيذٌ فـﻰ نتيجتهِ. و الخُمولُ و الكَسَلُ مُمِلٌّ فـﻰ مُقَدَّمَتِه، مُمِلٌّ فـﻰ نتيجَتِه. و الحياةُ عِبْءٌ ثَقيلٌ مالم تُمْلَأ بالعَمَلِ.

پس كسي كه به كار براي رسيدن به هدفش تمايل دارد در هنگام كارش لذت زيادي مي برد و لذّت بردنِ او تلاش و زحمت او را از ياد مي برد، تا جايي كه دوست ندارد آن لذت رابا لذت راحتي و آرامش و سكوني كه شخص تنبل دارد، عوض كند.

تلاش در آغاز و انجامش لذت بخش است. و تنبلي و سستي در آغاز و انجامش خسته كننده است. و زندگي تا زماني كه با كار پر نشود؛ باري سنگين است

و شأن الاُمَمِ فـﻰ الِانتفاعِ بالجدّ و الْمُثابَرةِ، و الِانحطاط بسببِ الكَسَلِ و الْخُمولِ شأنُ الأفراد. فالاُمّةُ لا تقومُ قائمتُها و لا يَعْظُم شأنُها إلاّ علي أساسٍ مِن الكدِّ المستمرِّ.

هذا شأن الماضى و شأنُ الحاضر. فَاُمَّة الرومانِ مثلاً عَظُمَ شأنُها يوم كان رجالُها يعملون فـﻰ مَرافقِ الحياة، مِن قُوّادِ الجيوش و العلماء فـﻰ السياسةِ و القانونِ و نحوِ ذلك.

و جايگاه امّت ها در بهره وري از تلاش و پايداري و عقب ماندن به خاطر تنبلي و سستي همانند جايگاه افراد است. هيچ امتي پابرجاي نمي ماند و مقامش بزرگ نمي شود مگر بر اساس تلاش مداوم.

اين شأن و منزلت گذشته و حال است، به عنوان مثال ملت روم روزي كه مردان آنها در شؤونات زندگي از جمله فرماندهان نظامي و دانشمندان در سياست و قانون و مانند آن كار مي كردند، عزّت و مقامشان بالا بود

فلمّا مالوا إلى الرّاحةِ و فَشا بينهم استخدامُ العبيدِ يقومونَ بأعمالهم و صار العملُ فـﻰ نظرِ الرُؤَساء مُسْتَهْجَناً حقيراً يَخْدِشُ الكرامةَ، ذهبت دَولتُهم و ضاعَت قُوَّتُهم و انتَهَت إلى الفَناء.

 

زماني كه به راحتي روي آوردند و در بين آنها برده داري رايج شد كه كارشان را انجام مي دادند و كار كردن در نظر بزرگان زشت و ناپسند شد، و بزرگواري را خدشه دار مي كرد، دولتشان از بين رفت و نيرويشان تباه شد وبه نابودي پايان يافت .

و الدّولةُ الاسلاميَّةُ اُسِّسَتْ علي يدِ رجالٍ ضَحّوا بِراحَتِهم و أموالهِم و أنفُسِهِم، و عَمِلوا لِلْمَجد مِن غير مَلَلٍ، فَلَمّا مالوا إلى الرّاحةِ و النَّعيمِ فَقَدوا عِزَّتَهم و ضَعُفَت كَلِمتُهم، فلمّا بَدَؤوا ثانيةً يعملونَ بَدَؤوا ثانيةً يَحْيونَ.

و هذا هو القانونُ الطبيعىُّ الثابتُ. الجدُّ و الْمُثابَرَةُ وسيلةُ رُقِىِّ الأفرادِ و الاُمَمِ. و الْخُمولُ و الكَسَلُ سببُ انحطاطِ الأفرادِ و الاُمَمِ. 

 و دولت اسلامي به دست مرداني بنا شد كه راحتي و دارايي ها و جان هايشان را فدا كردند و براي عظمت بدون خستگي كار كردند، ولي زماني كه به راحتي و نعمت روي آوردند، بزرگواري خويش را از دست دادند و سخنشان ضعيف شد، و زماني كه دوباره شروع به كار نمودند، دوباره شروع به زنده كردن خود نمودند.

و اين همان قانون طبيعي و ثابت است. كوشش و پايداري وسيله ترقي افراد و ملت ها است و تنبلي و سستي علت انحطاط و پستي افراد و ملت ها مي باشد

 و قد جرت عادةُ الأفرادِ و الاُمَمِ أن يَخْلُقوا الأعذارَ يُبَرِّرونَ بِها خُمولَهم. و هذه الأعذارُ فـﻰ الواقعِ دليلٌ علي عدَمِ صِدْقِ الرّغبَةِ.

أمّا مَن قَوِﻯَ عزمُه و صدقَت رَغْبَتُه، فبابُ العملِ مفتوحٌ أمامَه لامَحالةَ و النَّجاحُ حليفُه دائماً.

و منَ الخير للأفرادِ و الاُمَمِ أن يَجْتنبِوا الأعذارَ و لا يُفَكِّروا فـﻰ خَلْقِها، بل يُفكِّروا فـﻰ اكْتِساحِها من طريقِهم. و لَيْسَت الأعذارُ إلّا تَعَلُّلَ العاجزينَ. 

و اين عادت افراد و ملت ها شده كه بهانه تراشي نمايند و بوسيله ي آن تنبلي خود را توجيه كنند و در حقيقت اين بهانه ها دليلي بر نبودن تمايل راستين مي باشد .

اما كسي كه اراده اش قوي و تمايلش راستين باشد، درِ كار كردن حتماً به رويش باز است و موفقيت و پيروزي هميشه هم پيمان اوست .

و براي افراد و ملت ها بهتر است كه از بهانه تراشي دوري كنند و در فكر بهانه تراشي نباشند، بلكه درباره ي كنار زدن آن از سر راهشان فكر كنند. وعذر چيزي جز بهانه آوردن ناتوانان نيست، (فقط ناتوانان بهانه تراشي مي كنند.)